دستان سیستان
مهدی بزی الری
 
 

عقوب لیث هرگز اجازه نمی داد که سربازانش در شهر پراکنده باشند یا با مردم مناسباتی پیدا نمایند و اصولاً فرصت آسودگی و آسایش و عیش و نوش برای آنان نمی گذاشت و همۀ سرداران سپاه خود را نیز چنین عادت داده بود و اگر کسی خلاف می کرد، به سختی او را مجازات می داد. گفته شده است که روزی به خضراء کوشک (محلی بلند در قصر سلطنتی، ظاهراً سبز میدان کاخ) نشسته بود، مردی بدید به سرِ کوی «سینک» (محله ای که برابر کاخ یعقوبی قرار داشت) مشسته و سر بر زانو نهاده اندیشه کرد که آن مرد را غمی است. بلافاصله دربانی را بفرستاد تا آن مرد را پیش او آرد. حاجب آن مرد را بیاورد. مرد گفت: ای ملک، حال من صعب تر از آن است که برتوانم گفت: سرهنگی از آن مَلِک هر شب یا هر دو شب (یعنی یک شب در میان) بر دختر من فرود آید از بام- بی خواست من- و ناجوانمردی همی کند، و مرا با او مطابقت نیست (یعنی نمی توانم با او درافتم)، گفت: لا حول و لا قوه الا بالله، چرا مرا نگفتی؟ برو به خانه شو (برو). او چون بیاید، اینجا آی. سپس اضافه کرد: «در پای کوشک خضرا، در آن لحظه، مردی خواهی دید با سپر و شمشیر، با تو بیاید و انصاف تو بستاند، چندان که خدای فرمودست ناحفاظان را.» مرد برفت، آن شب نیامد، دیگر شب آمد، مردی با سپر و شمشیر آنجا بود، با او برفت و به سرای او شد، و آن سرهنگ اندر سرای آن مرد بود، شمشیر را بلند کرد و بر فرقِ او کوفت چنانکه او را به دو نیم کرد، و گفت: «چراغی بفروز»... چون چراغ روشن شد، گفت: آبم ده ... آب گرفت و بخورد، سپس گفت: نان آور... نان نیز بخورد. پدر دختر به مرد نگریست، متوجه شد که خود یعقوب است که برای انتقام به همراه او آمده است. پس یعقوب آن مرد را گفت: «بالله العظیم که از آن- لحظه که با من این سخن بگفتی، من نان و آب نخوردم و با خدای تعالی نذر کرده بودم که هیچ نخورم تا خیال تو را از این ناراحتی آسایش دهم. مرد گفت: اکنون این را چه کنم؟ (اشاره به جسد سرهنگ کرد). گفت: برگیر او را. مرد برگرفت و بیرون آورد. یعقوب گفت: ببر تا به لب پارگین (خندق) بینداز. مرد، جسد را همان شبانه به دوش گرفت و با یعقوب همراه برد و در خندق انداخت. یعقوب گفت: تو اکنون باز گرد. بامداد فرمود که منادی کنید که «هر که خواهد سزای ناحفاظان ببیند به لب پارگین شود و آن مرد را نگاه کند.

نقل از کتاب: یعقوب لیث- صص 286-289



نظرات شما عزیزان:

یونس
ساعت13:19---10 ارديبهشت 1392
مطالبت در مورد یعقوب لیث این وطن پرست به تمام معنی زیبا بود.یعقوب لیث از نامدارترین پادشاهان ایران زمین بود.نامش همیشه بر تارک زیباییهاست.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:یعقوب لیث صفاری,سیستان,زابل, :: 10:28 :: توسط : مهدی بزی الری

درباره وبلاگ
به نام ایزد دانا و توانا باسلام و درود فراوان این وبلاگ در نظر دارد سیستان باستانی را با تاریخی سراسر افتخار و حماسه در حد توان حداقل به فرزندان این سرزمین بیشتر معرفی کند تا همان گونه که این سرزمین به فرزندان برومندش مباهات میکند مردمش نیز به سرزمین مادریشان افتخار کنند. باشد که موجبات رضایت ایزد را فراهم کنیم.
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دستان سیستان و آدرس dastansistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.